فرزندان ناسازگار۱
اکثر قریب به اتفاق زوجهایی که با پیوند زناشویی، زندگی مشترک خود را آغاز میکنند در رویاهای خود تصاویر زیبا و لذت بخشی از فرزند یا فرزندانی که قرار است در آینده داشته باشند را در ذهن ترسیم میکنند و در انتظار شکفته شدن ثمره زندگی زناشویی روزهای پر از امیدی را پشت سر میگذارند. بدون شک برای تعداد زیادی از والدین داشتن و پرورش فرزند، تجربهای بالقوه لذت بخش و جذاب است، اما هستند مادران و پدرانی که با به دنیا آمدن و بزرگ شدن تدریجی فرزندشان، کاخ آرزوها و امیدهای خود را سرنگون و تخریب شده میبینند. آنان اغلب رفتارهای ناسازگارانه فرزند خود را با صفاتی مثل لجباز، پرخاشگر، گستاخ، حاضرجواب، وروجک، قانونشکن، بهانهگی، دروغگو، شلخته، بیاعتنا، عصبی و … بیان میکنند.
غالباً زوجهای جوان برای فرزندپروری آموزش ندیدهاند و برای برخورد درست و سازنده با رفتارهای ناسازگارانه آمادگی ندارند. بنابراین عدهای از آنان به زور و تهدید متوسل شده و عدهای دیگر پرچم تسلیم را به فرزندان خود نشان میدهند، عدهای نیز با آزمایش و خطا تلاش میکنند تا روشهای بهتری برای کنترل فرزندان خود پیدا کنند.
آنچه مسلم است این است که نمیتوان ادعا کرد یک روش صحیح با فرمولی ثابت برای تربیت فرزندان وجود دارد. تفاوتهای فردی و ویژگیهای منحصر به فرد هر کدام از فرزندان لزوم اتخاذ روشهای اختصاصی را نشان میدهد. با این همه به علت وجود نقاط مشترک بین تمام کودکان و نوجوانان میتوان از راهکارهای ارایه شده توسط متخصصان بهره گرفت تا شرایط پرورش آرام و لذتبخش فرزندان، مهیا شود.
منظور از رفتارهای ناسازگار چیست؟
قبل از هر چیز بهتر است به درک مشترکی از رفتارهای ناسازگار برسیم. کودکان و نوجوانانی که رفتارهای ناسازگار از خود نشان میدهند غالباً چالشهای فراوانی را برای والدین خود بهوجود میآورند. رفتارهایی از خود نشان میدهند که تأثیر منفی بر اطرافیانشان گذاشته و واکنشهای ناخوشایند این افراد نیز متقابلاً به خودشان باز میگردد. درواقع با رفتار خود احساس بسیار بدی در طرف مقابل خود ایجاد میکنند، احساساتی مثل خشم، اضطراب، ترس، شرم و حتی حقارت و ضعف.
روانشناسان معمولاً رفتارهای ناسازگار را در سه طبقه تقسیمبندی میکنند:
۱-اختلال بیش فعالی و کمبود توجه
۲- اختلال لجبازی و نافرمانی
۳- اختلال سلوک
گرچه شباهتهای زیادی بین این سه طبقه وجود دارد، ولی ویژگیهای متمایز کنندهای هم در آنها وجود دارد. ممکن است علایم هر سه طبقه در یک کودک دیده شود.
مشکل اصلی کودکان بیشفعال این است که نمیتوانند رفتارشان را کنترل و تنظیم کنند. نمیتوانند رفتاری هماهنگ و مناسب با محیط اطراف نشان دهند که با علامتهایی مثل کم توجهی، حواسپرتی، رفتارهای تکانشی و کمبود تمرکز در اموری که توجه و تلاش ذهنی بیشتری نیاز دارد همراه میباشد. در کارهایی که به آن علاقه داشته و ماهر باشند هیچ تفاوتی با همسالان خود ندارند، از آنجا که ذهنشان بیش از حد مشغول اطلاعات حسی است خیلی سریع حواسشان به محرکهای محیطی جلب شده و از کار یا وظیفه اصلی خود غالباً از تکالیف مدرسه باز میمانند. وسایلشان را گم میکنند، امور روزانه خود را فراموش میکنند، مرتب حرکت میکنند و نمیتوانند آرام بگیرند، میان صحبت دیگران میپرند، طوری رفتار میکنند گویی نمیتوانند با تأمل به ارزیابی یا پیشبینی حوادث و اندیشیدن به راههای مختلف برای حل مسایل و مشکلات بپردازند. بنابراین اعمالی از آنان مشاهده میکنیم که بدون فکر به عواقب آن صورت گرفته. نوبت را رعایت نمیکنند، ممکن است سریع از کوره در رفته و چیزی را بسوی کسی پرت کنند و رفتارهای جسورانه و خطرناکی از خود نشان دهند.
در اختلال لجبازی و نافرمانی رفتارهای منفی و ناهنجار زیادی دیده میشود. سرپیچی از قوانین روزمره، قهر کردن و قشقرق راه انداختن، بحث و جدل با بزرگترها، آزار و مقصر دانستن دیگران و ناسزاگویی، از کوره در رفتن، زودرنجی، خشونت، کینهتوزی و انتقام گرفتن از علایمی است که ممکن است این دسته از کودکان از خود نشان دهند.
کودکان مبتلا به اختلال سلوک معمولاً به حقوق دیگران تجاوز میکنند و ممکن است با رفتارهایی مثل قلدری و تهدید دیگران، نزاع و کتککاری، استفاده از وسایلی مثل چاقو و … ، سرقت، تخریب اموال دیگران، فرار از مدرسه و خانه، و غیره همراه است.
عوامل زیادی در ایجاد این اختلالات دخیل هستند. از عوامل زیستی و ارثی گرفته تا مشکلات محیطی و تربیتی. به عبارت دیگر تعدادی از آنان به علت مشکلات قبل از تولد، یا حین تولد و یا حتی بیماریهای مهم زمان طفولیت ساختار عصبی زیستی تحریکپذیرتری نسبت به همسالان خود دارند و عدهای نیز به خاطر وجود پدر یا مادر ناسازگار، بیمار، و یا عدم وجود قانون منصفانه و قاطع در خانه، چنین رفتارهایی از خود نشان میدهند. مشکلات مالی، طلاق، اختلاف شدید بین والدین آشفتگیهای روحی و روانی والدین و … نیز میتواند در بروز این مشکلات نقش داشته باشند.
چیزی که بیش از هر چیز اهمیت دارد این است که ما بیاموزیم چگونه به فرزند خود در شرایط دشوار اهمیت نشان دهیم و وارد زبان و دنیای آنها شویم و محبت خود را در شرایط سخت آنها تغییر ندهیم چون عشق٬ رکن اصلی تبدیل یک کودک به یک بزرگسال بخشنده و با محبت است.
در جلسه آینده درباره چگونگی برخورد با رفتارهای ناسازگار صحبت خواهیم کرد.
فیض و برکت مسیح با شما و فرزندان شما
